بدون عنوان

اینجا زمین است

۰ نظر

از اعماق زمین به دل آسمان

اینجا زمین است

صدایم را میشنوی؟

مرا میبینی؟

چشم و گوش من آلوده تر از آن است که تو را ببیند و بشنود

اما دلم ندای دیده و شنیده شدن میدهد

بگذریم .. بگذار حرف دلم را بزنم،

دلم پر است، پر از دردهای روی هم انباشته و تلخ 

آدم های این دنیا نمیفهمند

حتی اگر بفهمند هم برایشان مهم نیست

بگذار نفهمند

بگذار خودم را گول بزنم که خیلی دوستم دارند

میبینی؟ در اوج جوانی ام جا زده ام

انگار در این زمانه آدم ها بعد از نوجوانی ناگهان پیر میشوند 

میشکنند، خسته میشوند 

میبینی دیگر توانی در وجودم نمانده؟

غم دلم چقدر سنگین و تلخ است؟

درد چطور درون وجودم میپیچد و 

تمام حال خوشم را میبلعد؟

میبینی چقدر دلم پر است؟

چقدر کنار این همه آدم تنها و بی کسم؟

چگونه سرگردان روزهایم را شب میکنم؟

میدانم، میدانم که تو همه چی را میبینی 

تو میدانی که چقدر دل شکسته ام، تنها و خسته ام، میترسم و حیران ام، ناامید و ناتوان ام 

گاهی دلم از تو هم میگیرد و قهر میکنم

چشم بر روی همه ی خوبی هایت میبندم

مثل کودکی لجباز تلخ خویی میکنم

ولی هم تو میدانی و هم من ..

که غیر از تو هیچ کس را ندارم 

که اگر تو هم نباشی .. من دیگر هیچ هیچ ام

من حواسم به تو نیست ولی تو ثانیه به ثانیه با منی 

دلم هر چقدر هم که دور باشد 

هنوز گرم وجود تو است

مثل کودکی که میداند پدرش پشت سرش می آید و بی پروا میدود و دور میشود

اینجا سرد و ترسناک است 

و من ضعیف تر از آن که راهم را در این مسیر سخت پیدا کنم 

چه وقتی که از ترس به خودت چسبیدم 

و چه وقتی که بی پروا دویدم و دور شدم 

بدان که دلم به وجود تو در پشت سرم قرص است 

حتی اگر به خاطر بدی هایم دوستم نداشتی 

همچنان پناهم باش

چون تو میدانی ..

که جز تو کسی را ندارم

۰ ۰

بیا عاشق شویم

۰ نظر

بیا گول بهانه های رنگین دنیا را نخوریم،

فرسنگ ها فاصله ای که میانمان افتاده را،

بهانه ی جدایی نکنیم،

بیا نگاه عجیب مردم را،

به جان خریده و برای یکدیگر بجنگیم،

بیا از زرق و برق فریب دهنده این دنیا، 

برای رسیدن به یکدیگر چشم بپوشیم،

بیا تسلیم سختی راه نشده،

برای یافتن یکدیگر تمام دنیا را زیر پا بگذاریم،

دل های بی قرارمان را،

با وعده ی یک آغوش گرم امیدوار کنیم،

بیا از عشق پاک و بی ریامان،

خجالت نکشیم،

بیا از دوست داشتنت، دوست داشتنم،

نترسیم،

بیا محبت بینمان را،

جار نزنیم،

پشت ویترین چشم های حسود دنیا رها نکنیم،

بیا نیمه ی خالی وجودمان را،

با قلب های ناقص یکدیگر،

کامل کنیم ~

۱ ۰

به یاد آور ..

۱ نظر

روزگاری را در کنار یکدیگر گذراندیم 

تو را در آغوش خود پروراندم،

تو زیباترین و دوستداشتنی ترین مخلوقم بودی،

تمام دنیایی که در آن امن نگه ت داشته بودم میدانست .. که من و تو چقدر عاشق یکدیگریم،

تو محبوب ترین بنده و من امن ترین خدا برای تو بودم،

هزاران سال که گذشت .. زمان رفتن رسید،

تو عازم سفر به زمینی بودی که میدانستم سخت و سرد است،

با دلی نگران اما سرشار از امید و اعتماد راهی ات کردم،

دردناک بود،

که باید از هیچ شروع میکردی،

تو در آن سر دنیا،

درحالی که مرا از یاد برده بودی،

گیج و سرگردان سفرت را آغاز کردی،

تمام مدت در حال تماشایت بودم،

نمیدانی چقدر دلتنگ زمان هایی بودم که همینجا، در کنار خودم و در آغوش خودم بودی،

حال من تنها کسی بودم که آن عشق و محبت را به یاد می آورد،

تو درون آن دنیای سرد و سخت گم شده بودی،

قلبت جای خالی من را احساس میکرد،

اما تو به یاد نمی آوردی،

تنها درد این فراموشی بود که برایت مانده بود،

نمیخواستم درد کشیدنت را ببینم،

تلاش کردم تا به یاد آوری،

محبت بینمان، عشق بینمان را در قلب اطرافیانت گذاشتم،

ولی تو سرگردان تر از آن بودی که ببینی،

دلتنگ روز هایی که درآغوشم بودی .. جسم خسته و ضعیفت که میان باد و باران بی دفاع ایستاده بود را نظاره میکردم و پا به پایت اشک میریختم،

به یاد آور، 

به یاد آور چقدر عاشق بودیم،

چقدر عزیز بودی برایم،

چقدر آرامش داشتیم در کنار یکدیگر،

من هنوزم دوستت دارم، هنوزم برایم عزیزی، هنوزم به دنبال فراهم کردن آرامش تو ام،

اما چه تلخ،

که در آخر .. تو به نفرت از من رسیدی،

و من،

با دلتنگی و عشقی که انتها ندارد،

هنوز منتظر بازگشت تو ام،

هنوز تمام مدت به تماشایت مینشینم،

تا مبادا تنهایی درد بکشی،

 

یادت باشد ..

هز زمانی که با قلبت مرا به یاد آوردی ..

آغوش من برای بازگشتت .. بازِ باز است ..

۰ ۰

گل نفرت

۰ نظر

همیشه آخر داستان همینه!

یکی که میره و یکی که میمونه با یه عالمه خاطره و دلتنگی و غصه،

یکی که دیگه هیچ وقت برنمیگرده و یکی که هنوزم بعد از سالها فکر میکنه «یعنی الان داره چیکار میکنه؟»

یکی که خیانت میکنه و یکی که زخم قلبش هر بار تازه تر از قبل میشه

یکی که عاشق میشه و میره و یکی که میمونه تنهای تنها 

یکی که فراموش میکنه و یکی که هر چقدر تلاش میکنه فراموش کنه نمیتونه 

یکی که رفته پی زندگیش و یکی که هنوزم دلش تنگه 

.

و یکی که هنوز توی گذشته زندگی میکنه،

هنوز عکسا رو مرور میکنه و با یادآوری خاطرات پشتشون لبخند میزنه،

بارها و بارها به دلیل ترک شدنش فکر میکنه،

دلش تنگ میشه،

قلبش درد میگیره،

فراموش میکنه و دوباره زخم دلش تازه میشه،

یکی که هنوز تنها مونده،

یکی که کینه ش همراه با دلتنگیه،

یکی که یه روزی بلاخره دل میکنه و .. سرد میشه ..

عجیبه .. که چطور غنچه ی عشق میتونه یه روزی .. تبدیل به گل نفرت شه ~

۰ ۰

فرزند دوست داشتنی ام ..

۱ نظر

فرزند دوست داشتنی ام،

زندگی در دنیا سخت است مگرنه؟ 

بزرگ شدن سخت و دردناک است مگرنه؟

امروز با چه درد هایی دست و پنجه نرم کرده ای؟

کنار آمدن با افکار تاریکت سخت است نه؟

گاهی آنقدر غرقشان میشوی که حس میکنی به جنون رسیده ای،

نمیتوانی خود را از دستشان رها کنی نه؟

قبول مسئولیت هایی که تاکنون نداشته ای طاقت فرساست مگرنه؟

شانه های کوچکت سنگینی میکنند؟

سردرگم شده ای؟

نمیدانی چگونه از پس مسئولیت ها و مشکلاتت برآیی نه؟

آدم ها زخم زبانت میزنند؟

از دوستی رنجیده ای و نمیدانی به که بگویی؟

احساس میکنی از دیگران عقب مانده ای نه؟

پاهایت دیگر نمیکشد؟

تحمل بغضت برایت سخت شده؟

به دنبال راه فرار میگردی مگرنه؟

.

.

میدانم .. همه چیز را میدانم ..

با تمام وجودم درد درونت را احساس میکنم،

میدانم درون دل کوچکت چقدر غصه پنهان داری،

میدانم از این دنیا خسته ای،

سرزنشت نمیکنم،

نصیحتت هم نمیکنم،

نمیخواهم درد دیگری به درد هایت اضافه کنم،

بگذار حداقل من .. تکیه گاهت باشم،

من آغوش گرمت باشم،

من آرام و قرارت باشم،

بگذار وقتی خسته برمیگردی خانه، من در آغوشت بگیرم، گوشه ای بنشینیم، آرام نوازشت کنم، بوی غذای مورد علاقه ت به دماغت بخورد و بخندی .. بگذار آرامت کنم 

هر چه نباشد من .. آغوش خدا برای تو ام ~

۰ ۰
مجموعه ای از دلنوشته ها و تجربیات یه غریبه
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان