شنبه ۴ فروردين ۰۳
همچون گلی سرخ و خوش بو سال ها به زیبایی زیست
با باد بهاری رقصید
با گرمای تابستان جوشید
با نسیم پاییز عاشقی کرد
با سرمای زمستان ساخت
خندید
گریست
عاشق شد
خیانت دید
خندید
رها شد
خندید
تنها شد
خندید
زمین خورد
خندید
سال های سال .. میدانست که قوی تر از این حرف هاست
اما یک روز زیبا و خنک بهاری .. درحالی که از ته دل میخندید .. ناگهان گریست
آنقدر گریست که آسمان هم دلش گرفت ..
برای اولین بار تصویر خودش را در آینده دیده بود
و حال میدانست .. تمام مدت فقط یک .. گل کریستال بوده ..