بدون عنوان

گل کریستال

همچون گلی سرخ و خوش بو سال ها به زیبایی زیست 

با باد بهاری رقصید 

با گرمای تابستان جوشید

با نسیم پاییز عاشقی کرد 

با سرمای زمستان ساخت 

خندید

 گریست

 عاشق شد

 خیانت دید

 خندید

 رها شد

 خندید

 تنها شد

 خندید

 زمین خورد

 خندید

سال های سال .. میدانست که قوی تر از این حرف هاست  

اما یک روز زیبا و خنک بهاری .. درحالی که از ته دل میخندید .. ناگهان گریست 

آنقدر گریست که آسمان هم دلش گرفت ..

برای اولین بار تصویر خودش را در آینده دیده بود 

و حال میدانست .. تمام مدت فقط یک .. گل کریستال بوده ..

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مجموعه ای از دلنوشته ها و تجربیات یه غریبه
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان